ناهاتاک

ناهاتاک یعنی ..

ناهاتاک

ناهاتاک یعنی ..

ناهاتاک

ناهاتاک یک واژه ارمنی است
آن را در کتاب مسیح در شب قدر یافتم!
این واژه به معنای شهـــــید است.
میخانه ای با شرابی طهور از کتب فاخر!

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱
شهریور

هیچ چیز نیست که زیبا نباشد،مگر چیزهایی که اصلا وجود ندارند. همین یک جمله کافی است تا صفحه ای از کتابی را که باز کرده ای تا پایان بخوانی!

بیا زندگی را بسازیم،نه با زندگی بسازیم


هفتم
 

من میلیون ها استاد داشته ام. این تیتر صفحه 72 از کتاب بود.

استاد گفت:« اجازه دهید در زندگی تان،هر وضعیت یک آموزش برای تان باشد.» زمانی که حسن بصری صوفی بزرگ در حال مرگ بود.کسی از او پرسید :« حسن استاد تو چه کسی بوده است؟»

حسن جواب داد:« من هزاران استاد داشته ام که اگر بخواهم اسامی همه آنها را ببرم و شرح حال شان را بگویم ،ماه ها یا شاید هم سال ها زمان ببرد و من خیلی وقت ندارم.اما مطمئنم برای سه تن از آنها برای تان می گویم.»

یکی از استادانم دزد بود.روزی در بیابان گم شده بودم. زمانی که به دهکده ای رسیدم بسیار دیروقت بود و طبعا همه جا تعطیل بود.همان وقت مردی را دیدم که سعی داشت دیوار خانه ای را سوراخ کند.از او پرسیدم :« کجا می توانم جایی برای استراحت بیابم؟» او گفت:« در این وقت شب بسیار سخت است که بتوانی جایی را بیابی،اما اگر بتوانی با یک دزد در یک جا سر کنی ،می توانی به منزل من

  • عین-کاف
۲۹
شهریور
زندگی در کش و قوس ماشینی شدن و در تب و تاب لوله های در بسته ی آزمایشگاهی است.همه ی مولد های انسانی در یک مسیر ثابت قرار دارند تا پا به این دنیا بگذارند!! مسئله،مسئله انسان شدن نیست! چگونه انسان شدن و چگونه انسانی شدن روح چپانده شده در تک تک بندهای این دنیای قشنگ نو به نظر می رسید!

کتاب فضایی غیر قابل لمس و مجاز گونه دارد؛ فضایی که تنها می توان آن را از پشت شیشه و قاب تلویزیون و پرده ی سینما متصور بود!

دنیای قشنگ نو

همین فضای غریب حسی شبیه"ولش کن،بی خیال خواندن شو" به تو می دهد. هر لحظه دوست داری کتاب را کنار بگذاری و سرت را روی بالش گذاشته و بخوابی! شاید در خواب به لطف رویاهای رنگی بتوانی این فضا را برای خودت قابل رویت کنی.

نویسنده می کوشد با مدلی جدید و قالبی متفاوت نظام صنعتی و زندگی ماشینی را به استهزاء

  • عین-کاف
۲۰
شهریور

اگر انگشتان مان را مشت می کنیم و می گوییم مرگ بر انگلیس  علت دارد.پشت هر مشت مان یک معرفتی خوابیده است که اگر بیدار شود،دیگر انگلیس منگلیسی نخواهد بود.

"خاطرات مستر همفر"

یکی از ده جاسوس دولت انگلیس که وظیفه دارد طی یک دوره زمانی مشخص در آستانه(ترکیه)،فارس(تهران) و عراق (بغداد) حجاز و مصر اطلاعات کافی جهت  تفرقه بین مسلمانان و گسترش سیطره بر کشورهای اسلامی را جمع کند.

او آغاز اولین سفرش را این گونه توصیف می کند:

پس از سفری خسته کننده به آستانه رسیدم و نام خود را محمد گذاشتم.تصمیم گرفتم به مسجد بروم.نظم،نظافت،اطاعت و بندگی مسلمانان برایم بسیار جالب بود.با خود گفتم:«چرا ما با مسلمانان می جنگیم؟!»چرا به خاطر تفرقه افکنی بین آنها و سلب آسایش آنها می جنگیم؟!آیا حضرت مسیح

  • عین-کاف
۱۵
شهریور

ساعت 11:40 دقیقه شب.چشم هایم خمارند و بی رمق.تجدید وضویی می کنم تا سر حال بیایم. سراغ یخچال رفتم تا...
هندوانه،انگور،پیاز و گوجه و حتی آب یخ هم می توانست گزینه خوبی برای رفع خستگی باشد اما....
...
اما غم حاصل از این مطالعه فقط با دو دانه خرمای سیاه رنگ و بی مشتری آرام می شد و سامان می یافت.

"ترکه های درخت آلبالو"


مانده ام از عشق پنهان عاطفه نسبت به آن جوان مظلومِ پاسدار -یوسف- بنویسم یا مادری که با صورت در آب افتاده بود و خونش عادت بی رنگی آب را در هم شکسته یا وحشت پیرمرد خون گرم و دل سرد از شرم  بیان آن چه دیده و نباید گفت!! از سربازی که نباید در لباس سربازی به زن و فرزند فکر کند ! از نفاق جای گرفته در زیر لباس های نظامی!از مراد و ماموستای شهید و یا از انفجار معجزه آسای گلوله دشمن و پیدا شدن چشمه ای با آب زلال و خنک در آن وانفسای تشنگی و عطش یا از کودکی و نوجوانی و بزرگ سالی و عشق و کار و نظام و سرهنگی و تهران و شاه و انقلاب و دستگیری و آزادی و کردستان و ....
قهرمان داستان خارج از عرف نویسندگی به آغوش خانواده برنمی گردد. قبل از پایان داستان به طور فیزیکی

  • عین-کاف
۰۶
شهریور

سادگی بیان نویسنده معنایی جز،همه را از یک قاب دیدن و پختن یک غذا که به مذاق همه خوش بیاید ندارد. او ساده می نویسد و از شرق تا غرب کلامش به فراخور هر مخاطب،حرفی نو و بدیع ارائه می دهد. دریای وسیعی که در مقابل افق خواننده باز می کند؛این اجازه را به مخاطبش می دهد تا از هر زاویه ای که دلش می خواهد پا به دریا بگذارد اما خودش نیز تأکید دارد که دریای پیش رو دریایی است عمیق با افقی ناپیدا و بی انتها!!


" آن بیست و سه نفر "


احمد یوسف زاده آن چنان که دیگران در بند قالب نوشتار باشند،نیست! اما چنان قلب های گرفتار را مجذوب خود می نماید که تو گویی می و معشوقه و مستی حافظ بساط پهن کرده و مجلس گرمی می نماید!!!

بیش از همه کتاب او مشحون از اصطلاحات و ادبیاتی است که در سرزمین خودش جاری است اما چه خوب جایگاه آن را می داند و آن را طوری پردازش می کند که هر خواننده ای از هر نقطه ای مفهوم آن را درک می کند!!
اصطلاحاتی چون " یک نخل مانده بود تا ماه فرو بیافتد" که بیشتر مردم جنوب آن را به کار می برند.
او بارها و بارها اصالت خود را به گوش خواننده می خواند. نمی خواهد دچار خود فراموشی شود.چه زمانی که در کاخ صدام است و چه زمانی که

  • عین-کاف