نامم را از مولود نیمه ماه رمضان دارم. مجتبی؛یعنی معشوقه شش دُنگ! دین دالان ورودی دلم بوده است. عشقم فاطمه ی زهراست و گریه هایم ترنم دست های به آسمان برافراشته شده ی یارب یارب اوست.مادرم کشکول مهربانی است و پدرم سمبل همت و زحمت و رحمت !
ریاضی دان نیستم ولی سیاهه مدرکی به این نام دارم.دانشگاه را سال 89 دیدم و ...
اوایل دانشگاه را دوست داشتم،مدتی نداشتم،باز داشتم،کمی بعد نداشتم و در همین داشتن نداشتن ها دورانی گذشت و از خیر دانشگاه هم گذشتیم.
اتفاقات نادر مثل نقل و نبات بر سرم باریدن گرفتن و هر کدام سرآغاز اتفاقی دیگر شدند.اتفاقاتی که گاه شیرین بودند و گاه تلخ تر از لیمو شیرینی لخت و رها در دل زمین پهناور!!
یکی از نادره اتفاقات شیرین کامم کرد و مهربان دختری را بر سر راهم قرار داد که....
خیلی زود حالاتم را دگرگون کرد و عقلم را کشت و قلبم را ربود!!
گمانم بر وصالی بی دغدغه و با عافیت و بی درد و رنج می رفت اما نشد آنچه پندارم بود و چه خوب شد که بود این بیت شعر از حافظ که به فریاد انتظارهای گوش خراشم رسید و..
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
شنا و بدمینتون را دوست دارم و دنبال می کنم شان!
عشق واژه ای نیست که تنها در انحصار دوست داشتن آدم ها باشد،عاشق نویسندگی هم هستم،سوپ،آش،پنیر و خیار و گوجه و سبزی و مقداری ریحان،گلابی و هندوانه،رنگ بنفش؛ نه از سال تدبیر و امید که از سالهای سال دوست داشتنی های زندگی ساده ام هستند.مذاقی سرد با خونی گرم دارم!!
اولین کربلایم شب جمعه ای بود که شنبه اش اربعین باشد!
در گوهر شاد روبروی آن پنجره ای که رو به ضریح باز می شود،خنده ها و گریه هایم بی مرز می شوند و در هم می آمیزند
شهید را محترم و شهادت را مغتنم می دانم
آرمانم گمنامی است و آرزویم دنیای بی آمریکا و اسرائیل!
لبیکم به کلام امام خامنه ای است و همتم به انقلابی بودن
آمریکا را فطرت کش و غرب را اسیر هوچی گری یافته ام!
انسان ها برایم خُرد و بزرگ ندارند اما کودک و کهن اش را بیشتر مشتاقم!!
وصیتم: خدایا آنی گم نشوم که گمشدگان به ضلالت دچاراند!!!
ریاضی دان نیستم ولی سیاهه مدرکی به این نام دارم.دانشگاه را سال 89 دیدم و ...
اوایل دانشگاه را دوست داشتم،مدتی نداشتم،باز داشتم،کمی بعد نداشتم و در همین داشتن نداشتن ها دورانی گذشت و از خیر دانشگاه هم گذشتیم.
اتفاقات نادر مثل نقل و نبات بر سرم باریدن گرفتن و هر کدام سرآغاز اتفاقی دیگر شدند.اتفاقاتی که گاه شیرین بودند و گاه تلخ تر از لیمو شیرینی لخت و رها در دل زمین پهناور!!
یکی از نادره اتفاقات شیرین کامم کرد و مهربان دختری را بر سر راهم قرار داد که....
خیلی زود حالاتم را دگرگون کرد و عقلم را کشت و قلبم را ربود!!
گمانم بر وصالی بی دغدغه و با عافیت و بی درد و رنج می رفت اما نشد آنچه پندارم بود و چه خوب شد که بود این بیت شعر از حافظ که به فریاد انتظارهای گوش خراشم رسید و..
الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
شنا و بدمینتون را دوست دارم و دنبال می کنم شان!
عشق واژه ای نیست که تنها در انحصار دوست داشتن آدم ها باشد،عاشق نویسندگی هم هستم،سوپ،آش،پنیر و خیار و گوجه و سبزی و مقداری ریحان،گلابی و هندوانه،رنگ بنفش؛ نه از سال تدبیر و امید که از سالهای سال دوست داشتنی های زندگی ساده ام هستند.مذاقی سرد با خونی گرم دارم!!
اولین کربلایم شب جمعه ای بود که شنبه اش اربعین باشد!
در گوهر شاد روبروی آن پنجره ای که رو به ضریح باز می شود،خنده ها و گریه هایم بی مرز می شوند و در هم می آمیزند
شهید را محترم و شهادت را مغتنم می دانم
آرمانم گمنامی است و آرزویم دنیای بی آمریکا و اسرائیل!
لبیکم به کلام امام خامنه ای است و همتم به انقلابی بودن
آمریکا را فطرت کش و غرب را اسیر هوچی گری یافته ام!
انسان ها برایم خُرد و بزرگ ندارند اما کودک و کهن اش را بیشتر مشتاقم!!
وصیتم: خدایا آنی گم نشوم که گمشدگان به ضلالت دچاراند!!!