تقدیر؛گذر از تب و تاب های دلهره آور و سراسر دراماتیک.نه،به آنچه دنبالش هستی و آری،به آنچه فکرش را هم نمی کنی.
آن قدر به تماشای دست و پا زدن تو در آمال و آرزوهایت می نشیند تا سرانجام تسلیم شوی.همین که رام شدی بازیِ تقدیر شروع می شود. دستت را می گیرد و به جایی می برد که احتمالا هرگز آن را ندیده باشی.اتفاقات خیلی زود وارد میدان می شوند.چه خوب و چه بد.البته پایان اگر شگفت انگیز نباشد معمولا کمتر از خوب نخواهد بود.
معشوق داعشی
دختری
که از ترس ازدواج مجدد با پسر عمویی که هرگز دلش راضی به او نیست به دامان داعش می
پیوندد.سرطانی که آرام آرام در کل خاورمیانه ریشه دواند تا با سایه هایی از
اسلام،تفکرات ضد اسلام خودش را اجرایی کند.آری جهل مردم- از سراسر دنیا- آن ها را
به دام این موجود بی اصل و اساس انداخت.اما داستان لیلی داستان تمام دختران جوانی
است که با برچسب های همچون بیوه،ترشیده،مطلقه