۱۱
بهمن
باز هم آزادی! این چه واژه ی عمیق و پر دردی است که بر سر هر کوچه و برزنی بنشینی،از در و دیوار آن داد سخنی بلند است.یکی به آه و یکی به سوزی جانکاه. این چگونه نعمتی است که توسط کسانی از انسان های زنده فطرت ستانده اند و هرگز باز نمی فرستند.بی شک بهره کشان این جواهر سراسر قیمتی را نمی خواهند خیلی زود به دست صاحبانش برگردانند و همچنان می خواهند طبع سودایی و پر عطش صاحبانش را در سراب های تبلیغاتی سرگرم بدارند و به نیروی غفلت خاموششان نمایند.
جانِ شیفته
آنت اما هرگز نخواهد گذاشت.او غافل نمی شود.فریب نمی خورد.اسیر سوداهای داغ و وسوسه انگیزش نمی شود.همان یک باری هم که در دام او افتاده برای بقای هفت نسلش کافی است. آنت قهرمان بلامنازع جدال های درونی و بیرونی. دختری خود ساخته و با ظاهری مملو از