رسانه؛قدرتمند ترین ارتش دنیا که انسان های زیادی را بدون شمشیر کشی و یا خون ریزی به بند خود کشیده است.
شاید بهترین مثال برای رسانه مثالِ مکعب روبیک باشد که برای فهم آن باید اولا ابعاد آن را به صورت کامل مشاهده کرد و ثانیا رنگ های مختلف را از هم تمیز داد. مالکیت رسانه، شناخت مخاطبان، ارتباط این پیام با دغدغه ها و مسایل زندگی امروز، شخصیت ، بازنمایی و درون مایه.شناخت هر کدام باعث خواهد شد که در عصر برده داری نوین مثل سایرین به دام تبلیغات سرسام آور و مهیج نیافتیم.سواد رسانه
امروزه از رسانه به دلیل ثروت آوری فراوان به صنعت رسانه یاد می کنند.صنعتی که چون بولدزر تمامی عرصه ها را با خاک یکسان می کنند و آن گونه که خود می پسندد بنیان می نماید.
زبان رسانه را باید آموخت.آنگونه که زبان فارسی و یا هر زبان دیگری را می آموزیم..تصویر یک متن است که معنا و
تقدیر؛گذر از تب و تاب های دلهره آور و سراسر دراماتیک.نه،به آنچه دنبالش هستی و آری،به آنچه فکرش را هم نمی کنی.
آن قدر به تماشای دست و پا زدن تو در آمال و آرزوهایت می نشیند تا سرانجام تسلیم شوی.همین که رام شدی بازیِ تقدیر شروع می شود. دستت را می گیرد و به جایی می برد که احتمالا هرگز آن را ندیده باشی.اتفاقات خیلی زود وارد میدان می شوند.چه خوب و چه بد.البته پایان اگر شگفت انگیز نباشد معمولا کمتر از خوب نخواهد بود.
معشوق داعشی
دختری
که از ترس ازدواج مجدد با پسر عمویی که هرگز دلش راضی به او نیست به دامان داعش می
پیوندد.سرطانی که آرام آرام در کل خاورمیانه ریشه دواند تا با سایه هایی از
اسلام،تفکرات ضد اسلام خودش را اجرایی کند.آری جهل مردم- از سراسر دنیا- آن ها را
به دام این موجود بی اصل و اساس انداخت.اما داستان لیلی داستان تمام دختران جوانی
است که با برچسب های همچون بیوه،ترشیده،مطلقه
جوشش،رویش و خروش! چنان به رگ و استخوان رمان پیوند دارند که نبود هر کدام نظم و نسق و کالبد اثر را در هم می پیچد.جوشش جوانه های یک اتفاق جریان سیالی است که خیلی زود به مثابه شیشه عطری که درش گم شده باشد در اقصی و نقاط همان حادثه تسری و شیوع می یابد. و سرایت از آن دست نیروهایی است که چپ و راست،سیاه و سفید،شب و روز و در یک کلام ضد و نقیض را در برابر هم قرار می دهد. و در همین کش و قوس هاست که عده ای از بدنه ی داستان ریزش کرده و بالعکس شخصیت هایی از کور ترین زاویه به داستان می پیوندد و به اصطلاح رویش می نماید.سید رسول که محور اصلی و خط مشی رفتارها و کنش و واکنش های داستان از او سرچشمه می گیرد چونان رهبری مدبر و شجاع از کوران حادثه ها با قدرت ایمان و صبر می گذرد و به پشتوانه ی امدادهای الهی فصل خروش را رقم می زند.
سال های بنفش
ابراهیم حسن بیگی،در یک رمان 260 صفحه ای می کوشد تا عددی بر عدد رمان های سیاسی بیافزاید. در هر حال انگشت شماراند.
علی یک روستایی نوجوان که از تبعید سید رسول به عنوان یک فرصت دو طرفه بهره می گیرد و در عصر بنفش و خفقان تمایل به بیداری و
باز هم آزادی! این چه واژه ی عمیق و پر دردی است که بر سر هر کوچه و برزنی بنشینی،از در و دیوار آن داد سخنی بلند است.یکی به آه و یکی به سوزی جانکاه. این چگونه نعمتی است که توسط کسانی از انسان های زنده فطرت ستانده اند و هرگز باز نمی فرستند.بی شک بهره کشان این جواهر سراسر قیمتی را نمی خواهند خیلی زود به دست صاحبانش برگردانند و همچنان می خواهند طبع سودایی و پر عطش صاحبانش را در سراب های تبلیغاتی سرگرم بدارند و به نیروی غفلت خاموششان نمایند.
جانِ شیفته
آنت اما هرگز نخواهد گذاشت.او غافل نمی شود.فریب نمی خورد.اسیر سوداهای داغ و وسوسه انگیزش نمی شود.همان یک باری هم که در دام او افتاده برای بقای هفت نسلش کافی است. آنت قهرمان بلامنازع جدال های درونی و بیرونی. دختری خود ساخته و با ظاهری مملو از
خیانت؛ واژه ای قدرتمند در جهت براندازی یک قوم،قبیله،مملکت،جهانی و حتی یک انسان! و این ها همه از دل یک اتفاق به نام انسان راهی به جهان بیرون پیدا می کند.آنجا که شخص از کسی یا چیزی ناراضی است.عدم رضایت از شرایط موجود او را وادار می کند تا دست به انقلابی بزند. هرچند شاید در ابتدا چون آتش زیر خاکستر در لفافه و حجاب ظاهر گردد آنگاه در معرض گرد بادهای این شورش که قرار گرفت؛ ظاهر عیان می کند و نقاب از رخ بر می دارد.
غروب آفتاب در آندلس
"بدان که شیر را جز با مکر و حیله نمی توان شکار کرد و آهن را جز با آهن نمی توان کوبید" این جمله را به خاطر داشته باش تا برایت بگویم.
رم،واتیکان،کاخ پاپ
براق بن عمار سردار مسلمان عرب با ایلدفونس از بزرگان مسیحیت گفت و گو می کند.دوک ونیز هم با آنهاست.ایلدفونس به براق بن عمار می گوید: « ای قهرمان! بدان که پاپ از همه بارون های اروپا دعوت کرده و از آنها درباره ی باز پس گرفتن اسپانیا از مسلمانان
کودکی! واژه ای که تنها لفظ آن برای ما باقی مانده و البته بی شمار خاطرات ترش و شیرین.روزگاری که امکانات زندگی کم بود اما به غایت گرم و پر شور .این ادعای هر کسی است که در آن دوران زیسته است.
چه بسیار آداب و رسوم که فدای ورود عجولانه مدرنیته گردید.سبک زندگی ها متناسب تر با مناسبت ها بود.برای نوروز به شکلی بودیم و برای محرم به شکلی دیگر.شادی سبکی داشت و عزا سبکی دیگر. امروز ما فاصله گرفته ایم و این محصول خلط شدن فرهنگ خودی با غیر خودی است و دراین معادله که شباهت زیادی به نامعادله دارد نمی توان سرانجام خوبی را متصور بود. ما کیفیت ها را قربانی و ذبیح کمیت ها کردیم .غافل این که کیفیت از شاخصه های حیاتی یک شیعه از تبار تمار و عمار و سلمان است.
اربعین حسینی
امکان حضور در تاریخی دیگر
اربعین فرصت ساختن و مرمت دوباره فرهنگ از هم گسیخته شیعه تمدن ساز است.شیعه ای که رسالتی جهانی دارد و ردپایش در همه تاریخ گواه این حقیقت است که من،تو،ما،شماآمده ایم تا بسازیم و نسوزیم و سازش نکنیم و این گونه منتظر آمدن اویی باشیم که جهان را خواهد ساخت .
آن چنان حرکت پیاده روی اربعین بزرگ و صاحب عظمت است که زبان از بیان آن قاصر و رسانه در به تصویر کشیدن آن ناتوان و تسلیم.اربعین در این سال ها کمیتی بی نظیر به خود گرفته و این شور راهی کوتاه مانده تا در شعور آدمیان سریان یابد. البته بدان معنا نیست که درکی از این اتفاق تاریخی نداریم بل
تقابل! قرار گرفتن دو نیرو،دو فکر متضاد با انگیزه های متفاوت. هر کدام در پی راهی است تا دیگری را بر زمین بکوباند.اصلا این تقابل هاست که زیبایی به داستان ها و فیلم های ماندگار داده است.اما این امر قطعی و همیشگی نیست؛چرا که داستان،داستان زندگی ماست و ما بازیگران این زندگیِ شبه داستانی!
یکی از تقابل هایی که تمام قد گلوی یکدیگر را در هم فشرده اند،تقابل سنت گرایی و مدرنیته است.تقابلی که به هیچ عنوان پایانی نداشته و انتخاب پیروز و غیر پیروز تنها به جهان بینی و نوع نگرش هر فردی بازمی گردد. شاید همین آزاد بودن در انتخاب باعث شده تا این جدال نفس گیر هرگز پیروز واقعی و حقیقی به خود ندیده باشد.
نوره (واجبی) درمانی
دعوای طب سنتی یا طب جدید یکی از بزرگترین تقابل های قرن ماست.زبیده خدائی می کوشد تا با تألیف این کتاب در جهت احیای سبک زندگی دینی،گامی به سوی تندرستی بردارد.
خدائی دست از کیمیا گری معمول شعرا و اندیشمندان شسته و پرده از راز اکسیری برداشته که به واقع کیمیا گری می کند. واجبی که فقط گرد فراموشی آن را فرا نگرفته بلکه بوق ها و اژدها و غول های هفت سر تبلیغات خواسته تا دیگر اثری از آن نباشد.از نظر او نوره
بحثی است دراز در این که چهره ها،شخصیت های تاریخ را می سازند یا تاریخ چهره ها را می سازند،اما هر یک از این دو روایت راست باشد و یا شق سومی وجود داشته باشد که تاریخ یا چهره ها بر یکدیگر اثر می گذارند و از این تأثیر و تأثر روند تاریخ تغییر می کند،مقوله ای است که جای تأمل دارد.اما بی گمان در تاریخ معاصر جهان،چهره ای ظهور کرده است که برخاسته از یک جریان تاریخی نبوده،لکن تاریخ را متأثر گردانیده و نه تنها در مسیر تاریخ کشور همسایه مان یعنی روسیه تزاری اثر گذارده که بر تاریخ جهان،اثری عظیم بر جای نهاده است.
راسپوتین
پرنس ژولین پسر عموی نیکولای دوم آخرین امپراتور روسیه تزاری که در نهایت عسرت و تنگدستی در پاریس زندگی می کرد،اقدام به انتشار این کتاب کرد.این کتاب در کشورهای اروپا و آمریکا مخصوصا ممالک فرانسوی زبان جهان چنان یا اهمیت تلقی گردید و آنچنان مورد استقبال واقع شد و به فوریت به زبان انگلیسی و اسپانیولی نیز ترجمه شد و 17 میلیون نسخه از آن
تا چشم بر هم می گذاری،کودکی تمام است.اندکی بعد نوجوانی و سپس جوانی و آنگاه..
آدمی همراه و همزاد با انتخاب ها بزرگ و بزرگ تر می شود.و هر چه بزرگتر انتخاب ها نیز به همان فراخور بزرگ و بزرگ تر. کار تا جایی پیش می رود که در فصلی از زندگی باید دست به بزرگترین انتخاب ها زد و کاری کرد کارستان! کمتر کسی است که انتخاب همسر را آن حادثه ی بزرگ نداند.
لطفا همسر خوبی باشید
پیش درآمد یک زندگی خوب،داشتن علم و آگاهی کافی است.شناخت زن و مرد.دنیای مردان و عالم زنان. پیچیدگی ها و تفاوت های این دو در سایه ی تفاهمی حاصل می شود که از چشمه سار فهم نشأت می گیرد.این کتاب به خوبی خط مشی یک زندگی ساده و دور از کنش واکنش های منجر به قهر و طلاق را رسم کرده و می آموزد که چگونه یار و شریکی مهربان باشیم.
جسمت را به یکی می دهی و روحت را به کسی دیگر.می شوی دو آدم در یک بدن.آدمی که میان جسم و جانش فاصله هاست.فاصله ای که تنها مرگ می تواند هر دو را به هم پیوند دهد.و کاترین چنین موجودی است.دل در دارایی های ادگار دارد و با این وجود عاشق هیت کلیف! و سرانجام مال و منال او را اسیر عشقی ساده لوحانه و پوچ می نماید.خیلی زود همه چیز رنگ می بازد و جوهره ی واقعی خود را عیان می سازد.وصلت کاترین و ادگار بدترین ضربه را به هیت کلیف وارد کرده و او را به ورطه ی نفرت و انتقام می کشاند. و داستان در پیچ و تاب عشق و نفرت به پیش می تازد!
عشق هرگز نمی میرد
کاترین اولین قربانی انتخاب خود است.می شود مثل کسی که از همه جا رانده شده و از هم جا مانده باشد.نه ثروت برایش خیر کرد و نه به عشقی رسید.ادگار پس از کاترین دچار